روزي كه گذشت

ساخت وبلاگ

Ben senin basina gelen en guzel seydim,bilemedin ,cok cabuk gec oldu,ustune bir de kar yagdi

کمی تکراری تا درسی شود برای عاقلان وّیش وبیش ازهمه خودم که عقل را به قلب ترجیح دهند. 

درسالن نمایش میان جمعیت در کنار خانواده اش بود .اوراندیده بود .قیافه هردو کمی گرفته بود شاید کمی بحث کرده بودند میان زن وشوهر گاهی پیش می آید قیافه ی بچه ها اما عادی بود حتی خوشحال بنظرمی رسیدند مثل همه بچه های دنیا دعوای پدرومادربرایشان عادی بود شایدهم غیرعادی ولی تبدیل به عادت شده است .نمایش که شروع شد کم کم حالشان بهترشد ،حتی شانه هایشان از شادمانی انگارتکان می خورد.آرامش خودرابدست آورده بودند ،دست هم را نگرفته بودند ،سالها بود که دیگر آنقدر  به هم نزدیک نبودندولی زن وشوهرکه بودند،جز یکدیگر کسی نبودکه آویزانش شوند ،سرمیزغذا باهم بودند ،سرمیزشام باهم بودند ،وقت خواب باهم بودند ،یک روز پشت به هم می خوابیدند ،شبی دیگردر آغوش هم بودند، درس ومشق بچه ها ،بی پولی ،پولداری ،جشن ها،ختم ها ،دشمنی ها ،دوستی ها ،خانواده ها،مشغله ها،تعمیرات ،...

 دید که تبدیل به سایه شده است ،کنارکشید تا جلوی خورشیدررا نگیرد.کی عشق رامعنی کند؟دورشد دود شد گم شد ابر شد .جزاین چه می کرد که خوشبختی که نه ولی عادتشان رابرهم نزند .

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۵ساعت 11:55 توسط سورین دانا |
شاملو و همه شاعران نسل من...
ما را در سایت شاملو و همه شاعران نسل من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sourin بازدید : 157 تاريخ : دوشنبه 2 مرداد 1396 ساعت: 17:06