معلم کلاس پنجم

ساخت وبلاگ
کلاس پنجم که بودم تقریبا همه شنبه ها دل درد داشتم و گاهی مادرم اجازه می داد مدرسه نروم .

یادم نیست چه داستانی درخانه تعریف کرده بودم که روزی از روزها تقریبا بی مناسبت کتاب الیور تویست را به من جایزه دادند، عاشق این کتاب بودم ولی هرگز با خوشحالی نخواندمش معلم خانم سرباز با چنان غیظی کتاب را بدستم داد که بعد از این همه سال هنوز قلبم درد می گیرد وقتی یادش می افتم .

دوستم نداشت ،

بنظر من بی شوهری خیلی به او فشار می آورد، خیلی پیر بود و زشت ...

در اصل هیچکدام نبود کمی یغور بود همین .والا حدود سی سال داشت و کمی بعد شوهرکرد .

دوستم نداشت ،

چرا نمی دانم،

من یه دختر دست پا چلفتی ریزه پیزه بودم که باهوش و خوشرو هم بودم. خودم حالیم نبود اما انگار به من حسودی می کرد چرا؟ عجبا!

آن سال جهنم تمام سالهای تحصیلی ام بود.

صد بار هم بنویسم دلم خنک نمی شود .

دشمن کم نداشتم هیچکس ندارد اما دشمنی معلم وشاگرد خدا بدور! 

 

شاملو و همه شاعران نسل من...
ما را در سایت شاملو و همه شاعران نسل من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sourin بازدید : 137 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 14:17