مادرها همکاربودن و باهم گپی داشتند یه روزکه دخترا باهم بازی می کردن مادر پگاه به ستاره گفت
می دونی وقتی شب می شه ستاره ها میان وسط آسمون و همه جا روشن می شه بعدکه شب می ره پگاه میاد بازم همه آسمون روشن می شه .ستاره خندید و پگاه رو بغل کردوگفت مثل من وپگاه اول من بدنیا اومد بعدش پگاه !
ازاون روز به بعد دیگه کسی نشنیدکه ستاره اسمشو دوست نداره !!!
برچسب : دخترهای, نویسنده : sourin بازدید : 127