عمری که می گذرد

ساخت وبلاگ
در خیابان باریکی که دوسویش ماشین پارک شده عقب جلو می کرد که دور بزند ،پراید سفید باران خورده ای از بغل همه ماشین هایی که ایستاده بودند ازلابلای جاهای خالی ازدست راست بزورخودش را پیچاند جلو ماشین !

حالا دیگر هیچکدام نمی توانستند تکان بخورند ، جای عقب جلو شدن هم نماند .مردمی داریم واقعا"!

بعیده تو ندید بدیدترین کشور دنیا هم رانندگی اینجوری باشد.

خیلی روزه بعد سالها دلم می خواهد سیگاربکشم . هیچوقت عادت نداشتم به کشیدن اما گاهی بی گاهی بی دلیلی بادلیلی 

اما یه بیست سالی می شه که لب نزدم ، می دانم بایدازکجا بخرم که بقال چقال اهل محل کنجکاو به دستم نگاه نکنند .

ولی ازلحاظ روحی تو شرایطی نیستم که مناسب سیگارکشیدن باشد. دراصل اونقدرداغونم که اگه شروع کنم احتمالا آسون رها نمی کنم براهمین بی خیالش تحملش می کنم .

یه چندوقتیه فکرسرویس کردن دهن سلیطه خانم ودخترش مثل خوره افتاده به جونم وبه زورجلوخودم را می گیرم چون می دونم ارزشش را ندارد در ضمن خدا به کفایت زده به کمرشون و سرویس شدن درحد تیم ملی!

از حماقت و ازخودراضی بودنشونه که نمی بینن که هیچی براشون نمونده ومقصرم خودشون در واقع رفتارشون وحرفاشونه که همه چی را نابود کرده ولی کو فهمش!

یه بار به یکی گفته بودن فلانیا رفتن سفر ینگه دنیا برای ما سوغاتی نیاوردن 

یکی نیست بهشون بگه آخه ما فامیلتونیم ؟ ! 

خوب نیستیم که !

شما اینهمه سفررفتین واسه ما چیزی اووردین ؟

خوب البته که نه!

اینهمه بار مادر من برای تان درکمال محبت هدیه های گران قیمت خرید شما چکارکردین؟

یک دوباری به عوض همه اونها چیزهای بلااستفاده خونه تون رابرای ما کادوپیچی کردین اوردین !

یکی نیست بپرسه سوغاتی خریدن اجباریه ؟

معلومه که نیست !توقع بی جاست !

همین قدر کافیه !

این یک چشمه از هزیانهایشان است بقیه ناگفته بماند بهتراست که یادآوریش بقول بابا خون آدم را کثیف می کند!

می خواستم قصه دخترک همسایه را بنویسم بماندبرای بعد 

همین مقدار غیبت به حق یا ناحق برای امروز بس !

+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۶ساعت 11:13 توسط سورین دانا |
شاملو و همه شاعران نسل من...
ما را در سایت شاملو و همه شاعران نسل من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sourin بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت: 23:52