واینکه مرگ خواست کیست کس نمی داند
اینکه کی فرود می آید وچگونه آن هم بر کسی پیدانیست
اما وقتی نازل می شود هرکاری می کنی آرامش بدست نمی آید که نمی آید
قطره قطره وجودت را پرمی کند از دلتنگی وکارهای نیمه تمام
کاشکی های ناشدنی
اگر فقط می شد چند ساعت به عقب برگردی چه کارها که نمی شد بکنی و امروز همه چیز جوردیگری بود .شایدهم به هرحال وکاری ، بایددرمی رسید و پدررا باخود می برد و...
چه می دانم
چلوکباب ظهرهای جمعه بی او صفایی ندارد.
کاش باهم ازمرگ حرف زده بودیم
کاش گفته بود او با مرگ پدرش چگونه کنارآمده
کاش می دانستم
حالا در چه حالی است
کاش روحش خوشحال ودرآرامش باشد .
سبزباشد سبز سبز ...
برچسب : نویسنده : sourin بازدید : 119