مرغ سحر ناله سر کنداغ مرا تازه تر کنز آه شرر بار، این قفس رابر شکن و زیر زبر کنبلبل پر بسته ز کنج قفس درآنغمه ی آزادی نوع بشر سرآو نفسی عرصه ی این خاک توده راپر شرر کنظلم ظالم، جور صیّادآشیانم، داده بر بادای خدا، ای فلک، ای طبیعتشام تاریک ما را سحر کن نو بهار است، گل به بار استابر چشمم، ژاله بار استاین قفس، چون دلم، تنگ و تار استشعله فکن در قفس ای آه آتشیندست طبیعت گل عمر مرا مچین جانب عاشق نگه ای تازه گل از اینبیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن مرغ بیدل، شرح هجرانمختصر، مختصر کنبهارندانستیم چه برسرمان آمدکه کارمان کارنشد بارمان بارنشد که هنوز هم شعرمشروطه برزبانمان جاری است .نوزده آذر ۱۴۰۲ بخوانید, ...ادامه مطلب